در این صفحه از موسسه‌ی کینکو نالج در مورد ذات ایچیموکو و فلسفه‌ی نهان در ایچیموکو می‌نویسم.

قبل از هر چیز لازم به ذکر است که عنوان کنم که اگر ما با سبک بخصوصی از تحلیل تکنیکال کار می‌کنیم باید سازوکار و فلسفه‌‌ی آن را فهمیده باشیم و به عبارتی بدانیم که در این سیستم به دنبال چه چیزی هستیم یا بهتر بگویم یک سیستم حاوی چه الگوریتمی می باشد؟.

چرا که اگر مقصود مشخص نباشد، یا راهی نمی‌یابیم یا اگر هم بیابیم در مسیر حرکت دچار تردید می‌شویم و ادامه ی مسیر سخت می‌نماید. من دیده‌ام که اکثر تریدرها بدون فهم ذات آن سیستم و براساس تیپس دست به ترید می‌زنند، اما آیا می‌دانند که چرخش حاصله در بازار تا کجا می‌رود و اصلا چرخه‌ی کدام تایم فریم در حال تشکیل یا تکمیل شدن است؟ آیا براساس علم ماژور دست به ترید می‌زنند؟ آیا در بازار تاب و طاقت می‌آورند؟ آیا مدیریت حساب‌شان و محافظت از سرمایه‌شان و برداشت سودشان (اگر سودی داشته باشند) طبق اصول و قوانین ساده (سخت در ابتدا و آسان در نهایت) است؟ آیا می‌دانند که پایبندی به قوانین ساده است و این قوانین می‌تواند هر تخیلی را تحقق بخشد (این قوانین در ابتدا سخت می‌باشند و در صورت تمرین مانند بستن بند کشف در ناخودآگاه ما جای می‌گیرد)؟ مهمترین عاملی که در سال‌های تریدری‌ام و بر حسب تجربه به آن رسیدم (در بحث تکنیکال)، این بود که ما باید مسیر حرکتی را طبق تاییده‌ی زمان و آماده شدن قیمت برای قرارگیری در چرخه‌ی ماژور، متوجه شویم و از طرفی تارگت‌هایی که ایچیموکو به ما می‌‎دهد را درک کنیم و این امر را بپذیریم که جان کلام ایچیموکو زمان است، تا با سیستمی سروکار داشته باشیم که با آسودگی خاطر مسیر حرکتی در واحد زمان را برای نمایان کند و در آشفتگی بازار (نظمی که ما قادر به درکش نیستیم) با سیستمی تعادلی در قیمت و زمان، که نظم را نمایان می‌کند، پیش برویم. در واقع نظمی در بی‌نظمی که خود بی‌نظمی حاوی نظم نهان است و از درک ما خارج است و نیازمند قانونی تعادلی است.

تعادل در همه جا جاریست، حتی در کد 3-5-7 جوجیتسو و پالایش روح. به عنوان مثال در جوجیتسو، شما باید ترس را کنترل کنید تا به شیوه‌ای بهینه واکنش نشان دهید، همچنین باید هیجان را کنترل کنید تا از اشتباهات بی‌پروا جلوگیری کنید.

اجازه دهید مثالی ملموس از ساختار روانشناسی و نحوه‌ی نتیجه‌گیری‌های انسان بزنم تا تعادل از دیدگاه احساسات و عاطفی روشن شود و با ربطش (چون قوانین ثابت است) به مارکت، سبب کنشی خردگرایانه در شما شوم. ما دو نوع تفکر همگرا و واگرا داریم. این دو قطبی همگرا و واگرا به یکی از پایه‌های اصلی در آموزش مهارت حل مسئله تبدیل شده است. بسیاری از ما زمانی که در مواجهه با یک مسئله یا چالش روبرو می‌شویم و راه‌حلی به ذهنمان می‌رسد، روی آن قفل می‌شویم به این معنا که دیگر نمی‌توانیم به راه‌حل‌های دیگر فکر کنیم. راه‌حل نخست ممکن است معمولی باشد یا عالی، ضعیف باشد یا قوی، ناقص باشد یا کامل. اما مهم این است که نخستین راه حل به هر‌ حال، راه را برای فکر کردن به پاسخ‌های دیگر می‌بندد. ویژگی تفکر همگرا قفل شدن روی یک ایده‌ی مشخص یا ایده‌های مشابه به آن است (Idea Fixation). افرادی که به شیوه‌ی همگرا فکر می‌کنند، اگر یک پاسخ به ذهن‌شان برسد، دیگر به سادگی نمی‌توانند به پاسخ دیگری فکر کنند. اگر هم‌ چنین کنند، پاسخ‌های دیگر ماهیت و رنگ و بوی متفاوتی نخواهد داشت بلکه کمابیش تغییریافته‌ی همان ایده‌ی اصلی یا اولیه خواهند بود. مهم نیست که سوال چه باشد، به مقصد فکر می‌کنید؟ یا به اینکه چگونه از پس هزینه‌های زندگی بربیایم؟ یا اینکه در مسافرت کجا بروم؟. مهم این است که نخستین پاسخ برای اکثر ما آخرین پاسخ به حساب می‌آید. افرادی که به شیوه‌ی همگرا فکر می‌کنند حتی اگر در لحظه‌ی نخست چند ایده‌ی مختلف به ذهن‌شان خطور کند، به سرعت آن‌ها را به نفع یکدیگر حذف می‌کنند و فهرست‌شان را کوچک و کوچکتر می‌کنند. البته طبیعی است که تاکید بر اهمیت تفکر واگرا به معنای نادرست بودن یا غیرمفید بودن تفکر همگرا نیست بلکه به دلیل سودگیری بیشتر ذهن ما نسبت به تفکر همگرا لازم است کمی به سمت آن سوی ماجرا توجه داشته باشیم. در نهایت “پس از اینکه تفکر واگرا، ده‌ها راهکار پیش روی ما قرار می‌دهد باید بهترین آن‌ها را انتخاب کرده و سپس با تفکری همگرا و متمرکز به اصلاح، تعدیل، توسعه و اجرای آن فکر کنیم.” به عنوان مثالی ساده در مارکت: واگرایی نوعی تضاد بین علت و معلول است و علت می‌تواند به عنوان مثال حجم معاملات باشد و معلول حرکتی شود. حال این تضاد می‌تواند ماهیت‌های گوناگون طبق قانون‌های ثابت باشد. پس واگرایی درک تضادهای درونی بین حرکت قیمت و علت‌های حرکتی می‌باشد و ما با یک تفکر متمرکز تصمیم‌گیری درست را انجام می‌دهیم به شرط اینکه قیمت در چرخه‌ی تعادلی از دیدگاه ایچیموکوسانجین افتاده باشد.

بزرگترین و خطرناک‌ترین سلاح یک جنگجو، ذهن‌اش است.

مکس کنید و فکر کنید…

آیا این مثال روانشناسی نشانه‌ای از تعادل نیست؟ آیا ما با عقل سلیم نباید شفاف بیندیشیم؟ آیا نباید تفکر تیپسی را رها کنیم و ذهن خود را خالی کنیم و به اصل و ذات برگردیم؟

در بحث تعادل در یک نگاه از دیدگاه ایچیموکو ما به ساختار استاتیکی و ذات تعادلی در دوره های 9-26-52 می‌پردازیم. بدین گونه که بی‌نظمی (نظمی که از دیدگاه ما خارج است) را طبق دیدگاه ایچیموکوسانجین پیش می‌بریم. درواقع هر عضو ایچیموکو ساختار تعادلی از دیدگاه دوره‌ای خودش را چک می‌کند و مهمترین بحث این است که اجزا برای ما در دوره‌ی تعادلی خودشان های و لویی ثبت می‌کنند و این فقط محدود به پیوت‌های اجزا‌های میانگین‌گیر از های و لو نمی‌شود و در بحث فلت نیز این امر انجام میشود. در واقع ساختار تعادلی دارای ساختاریست با قوانین تجریدی و این امر جز با درک ذات ایچیموکو امکان‌پذیر نمی‌باشد. خب اکنون از کلی گویی فاصله می‌گیریم و به درک ذات ایچیموکو *اشاره* می‌کنم.

• یک دید پایه‌ای و ابتدایی از میانگین گیری از های و لو: ما اصل را در نظر می‌گیریم که حاصل جمع های و لو nدوره تقسیم بر 2 می‌شود. حال اگر از انتهای صاف شدگی nکندل به عقب برگردیم شروع روند را در ساختار nدوره ای تشخیص می‌دهیم و ابتدای صاف شدگی به ما انتهای روند دوره‌ای می‌دهد. چه برداشتی می‌توان داشت؟؟؟ اندکی فکر کنید… حال اگر زودتر از nدوره فلت خالی شود از منظر تعادلی به ما چه چیزی می‌گوید؟؟؟ و آیا این امر باعث مربع شدن میشود؟؟؟ و ازز همه مهم تر: چگونه تشخیص دهیم که کار میکند و های و لویی جمع میشود؟؟؟

• یک دید پایه‌ای در شروع یا تمدید سیکل: در بحث تناسبات بازه‌های زمانی در کومو و چیکو ما روابط عددی در تایم فریم‌های با ضریب مشخص داریم. اما مشکل اصلی این است که ما باید فن کاربردی کردن را بلد باشیم و از این بحث بتوانیم سیکل‌های حرکتی را با کمترین خطای ممکن بیابیم. در بحث کاربردی کردن این موضوع مسیر برای ما مشخص میشود. چگونه؟

در بازه ی زمانی مشخصی مسیر با ضرایب 2 یا نصف و تناسباتی از این اعداد تا به عنوان مثال 32 و . . . مشخص میشود.

• یک دید پایه‌ای از ساختار انتقالی گردشی:

این تازه شروع ماجراست و سایت به تازگی و در تاریخ 20 اردیبهشت 1403 راه اندازی شده است و آپدیت خواهد شد…

منتظر باشید…

ارادتمند، رضا بابایی | کینکو نالج |